چَ�رت و�َ پ�َرت´


email




اون.من




March 2005
April 2005
May 2005
August 2005
October 2005
November 2005
December 2005
January 2006
February 2006
March 2006
April 2006
August 2006
December 2006
January 2007
March 2007
April 2007
June 2007
September 2007
November 2007
December 2007
March 2009
July 2009
November 2009
March 2010
September 2010
November 2011
January 2012
April 2020


زمین هنوز گرد است.
از گردی می‌آید همه چیز.
و من درازم.

در تابستانهای گرم سر به فلک میکشم. بی خیال، تهی. سرم گاهی به سقف هم میخورد. در حالی که بقیه دارند با هم.
منطق الافلاک را شش بار خوانده ام. منطق الطیر را نیز. و بلدم چگونه رفتار کنم. میدانم. با همین هایی که هرروز میبینمشان.
مانده ام.
در اول راهی که نیست.
شاعرم.
خب کس‌شعر هم میگویم. ایرادی وارد نیست. همه میگویند. همهء خوبها را گفته اند. چیزی نمانده.
همهء خوبها کپک زده اند. مثل من. مثل تو. مثل سُس قرمزِ توی یخچالمان. که پدرم میخواهد بخورد. پدرم را دوست دارم. جوون آقاییه. آقا و سر بلند. سرش بلند است. ولی دراز نیست.
درازها چیزی ندارند جز درازی.
چیزی ندارند که از دست بدهند. لابد چیزی هم نیست که بدست بیاورند.
یک متر و نیم همه چیز را از بالا میبینند. صرفا همین. صفرا مورچه را.

همان سه جملهء اول.
چیزی ندارم.

نمیدانم چرا هِی تَفتَش میدهم. من اصلا اینکاره نیستم.

"ای گور پدرت گالیله."

خسته ام. واضح و مُبرهن است.

    7:08 AM - آرش فتاحی - 0 comments


   
-->