چَ�رت و�َ پ�َرت´


email




اون.من




March 2005
April 2005
May 2005
August 2005
October 2005
November 2005
December 2005
January 2006
February 2006
March 2006
April 2006
August 2006
December 2006
January 2007
March 2007
April 2007
June 2007
September 2007
November 2007
December 2007
March 2009
July 2009
November 2009
March 2010
September 2010
November 2011
January 2012
April 2020


فاتح فرومند، دوست دارم از چیزایی که اطرافت میبینی بهم بگی. وقتی از میدون انقلاب تا چهاراه‌ولیعصر پیاده راه میری. بوی گالوِی میاد.
آدمایی که میفهمن، یه موقعی تو زندگیشون شوروع میکنن به اشتباه کردن. به گه زدن. از اون موقع زندگیِ من گذشته. شهاب آگاهی، نوبت تواَم میشه. محمد عاقبتی، نوبت تو هم. اگه تا حالا نشده باشه.
عاطفه تهرانی، میدونستی دست دادن با یه نامحرم اونقدرا ام ترس نداره. ولی شاید نگاه کردن تو چشماش.
حسن معجونی، ترسم از اینه که اونجا که نشستی و به نظر میرسه همه چیو با چشات، خیلی آرووم زیر نظر داری، چیزی که میبینی کمتر از اونی باشه که من تو اون لحظه فکر میکنم میبینی.
دائما به کسی احتیاج دارم که گذشته‌ی فراموش شدمو بهم یادآوری کنه.

لذت‌های بودنِ تو برای دیگران.

    3:09 AM - آرش فتاحی - 0 comments


   
-->