email
اون.من
March 2005
April 2005
May 2005
August 2005
October 2005
November 2005
December 2005
January 2006
February 2006
March 2006
April 2006
August 2006
December 2006
January 2007
March 2007
April 2007
June 2007
September 2007
November 2007
December 2007
March 2009
July 2009
November 2009
March 2010
September 2010
November 2011
January 2012
April 2020
|
آقای پرنیان!
من یک جُفت کفش خریدهام برای باران و کوه و برف و اینها، که گویا میارزد ٢٩٠ هزار تومان. و البته من با تخفیف خریدم ١٧٠ هزار تومان. حالا من قرار است اینها را بپوشم. من نمیفهمم که اینکه ٢٩٠ هزار تومان زیر پایت باشد، یعنی چه. یعنی برایم دُرُست قابل هضم نیست. یعنی من فکر میکنم که با ٢٩٠ هزار تومان زیر دوتا پا، تو باید بتوانی پرواز کنی. نه. ولی لااقل باید بتوانی یه چند متری بالاتر از زمین راه بروی. یا اینجوری که یک پایت را که محکم میزنی زمین، بروی هوا و یه کمی آنطرفتر بیایی پایین. مثلا آن کفشهایی که در کودکی بهشان فکر میکردیم که از زیرشان آتیش در میآمد که برویم هوا، میتوانند بیارزند ٢٩٠ هزار تومان. یا مثلا ٤٠٠ هزار تومان. حالا نمیدانم که بهتر بود با آن ١٧٠ هزار تومان ٢٤ بار قهوهی کافه رئیس میخوردم (یا حدود ١٤ بار قهوه با کیک کافه رئیس)؛ که قهوهی کافه رئیس نخورده از این دنیا نروم، یا که کفشهای ٢٩٠ هزار تومانی میخریدم برای زیر جُفت پام؛ که حتی هوا هم نمیروند. یا شاید اصلن بهتر بود دوازده بار و خوردهای از اینکه عقربهی بنزین ماشینِ گاهی زیرِ پام بعد از چند سال در بالاترین حد خود (یعنی یهکم از اون خط بالاییه هم بالاتر) قرار میگیرد، لذت ببرم. الآنم که کفشها توی جعبهان و منِ مُنگُل نشستهم اینجا و حولهام را هم پیچیدهم دُورِ خودم.
یعنی، در راستای صحبتهایی که میکردیم در باب قهوهی کافه رئیس، من فکر میکنم که این حق هر کسی هست که با یک قیمت مناسب، بتواند یه کفشی بخرد که نه اینکه برایش بهشت باشد، ولی خارِ کمرش را هم سرویس نکند. حالا کموکان در این زمینه اُمُّلم که این کدام حقّ هر کسی است؛ نمیدانم حق سیاسیه، اجتماعیه، انسانیه، یا هر کوفتی هست، که بروم یخهی صابحقّش را بگیرم.
12:55 AM -
آرش فتاحی -
0 comments
|
|
|